هفتاد و چهار سال! هفتاد و چهار سال از سال 2494 شاهنشاهی و یا 1314 خورشیدی گذشت و اکنون در سال هفتاد و چهارم، بی وفایی گریبان با وفایی را گرفت و بی وفایان که هیچ، خونخواران زمانه همچنان بر مردمان برگشته بخت حکم میرانند. هرچند که در قفس ماندن این مردمان نه از نداشتن توپ و تفنگ بلکه از نداشتن چیزی است که موضوع هفت سال صحبت های ماندگار ابرمردی است که امروز در کنار ما نیست. هفت سال مبارزه بر سر یک موضوع و سی سال مبارزه برای ایران، فردای ایران و فردای ایرانی...
خرد چیزی است که ما مردم از داشتن آن می ترسیم و با عدم داشتن آن، خود را به قفس انداخته ایم. اما قرن، قرن بیداری است. نسلی که می میرد و فرزندانی برجای میگذارد که با خرد می اندیشند... ایرانی می اندیشند.
خوشحال بودم که بسیاری تولد یک مرگ را در بیست و چهارم فروردین تبریک گفتند. تولد شمعی که سوخت و به اطرافش روشنایی بخشید. تبریک گفتند برای آنکه او نرفت! برای آنکه امروز با مرگش در این جنگل آتشی روشن کرد که شعله های آن امروز و فردا می افروزند و این افروختن برای ماست، برای بچه های ماست، برای بچه های بچه های ما و برای نسل های آتی است.
بدون غلو نمودن، هرگونه سخن در وصف او و در این روزگار ناجوانمرد که همین او را از پای در آورد، باید گفت که کلمات در برابر رفتار او، خلقیات او، ارزش او، حرکت او و هدف راستین و ایرانی او نمی توانند ابراز وجود کنند چرا که بزرگ مردی بود و صدها تبریک به آنانی که فاضلی برایشان بیش از یک سخنور بود. برایشان بیش از یادگیری از سخنان گهربارش بود، برایشان عشق بود و آزادی. عشق بصورتیکه وقتی صدای "اندک اندک جمع مستان می رسد..." را می شنیدند با گشوده ترین روی به استقبال این میهمان همیشه عزیز می رفتند. میهمانی که تنها در یک کادر چهارگوش خود را محدود نمیکرد، او از آن چهارگوش بیرون می آمد و با میزبانش سخن میگفت.
امروز ما وظیفه ای داریم، همه ما وظیفه مان اینست که یکایک سخنانش را نگه داریم و به نسل بعد منتقل نماییم. امروز همه ما می دانیم که ایران اولین کشوری در خاورمیانه خواهد بود که به رنسانس فکری می رسد. رنسانسی که ایران را برای همیشه متحول خواهد کرد و این را مدیون "پدر خردورزی ایران" هستیم.
با امید آنکه روزی برسد همه ما ایرانیانی که با او جهش فکری نمودیم در ایران و در یک جمع با هم به یاد او ادای احترام کنیم و همچنان پیشرو در انجام وظیفه خطیرمان باشیم.
ایران... سر فرازی تو افتخار ماست.
پدر، آسوده بخواب که امروز فرزندانت به تو قول می دهند راه خیام، حافظ، فردوسی، بابک خرمدین، آرش کمانگیر، احمد کسروی، علی دشتی، مسعود انصاری، شجاءالدین شفا، علی میرفطروس و خردمندان، جان بر کفان و ایران پرستانی که بواسطه تو آن ها را شناختند ادامه خواهند داد.
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع
حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم
بدرود و پاینده ایران