۱۳۹۶ آبان ۱۵, دوشنبه

علل بروز و ظهور جوزدگی در جامعه و راهکارهای مقابله با آن در گفت‌وگو با مقصود فراستخواه؛ سرزمینی لگدمالِ موج‌سواران

مقصود فراستخواه ازجمله جامعه‌شناسانی است که نگرشی عمیق به مسائل و مشکلات روز جامعه و فرهنگ ایرانیان دارد و از دریچه تاریخ به ریشه‌ها می‌پردازد. او به دور از کلی‌گویی‌ها و نسخه‌پیچی‌های سرسری، اول سراغ علت‌ها می‌رود و با بررسی تک‌تک آن‌ها راهکار پیشنهاد می‌دهد.

اتفاقاتی در جامعه ایرانی رخ می‌دهند که به‌واسطه ظهور شبکه‌های مجازی بروز بیشتری پیدا کرده‌اند که در تعریف آن‌ها، صفت جوزدگی را به کار می‌بریم. از نمونه خرد آن می‌توان قضیه جو همدردی با مردم کشوری به‌دلیل حملات تروریستی یا تغییر عکس‌های پروفایل به فرد مشهوری که تازه فوت‌شده یا بچه‌ای که مورد تجاوز قرار گرفته، اشاره کرد و در قضایای کلان‌تر می‌توان به انتخابات و فعالیت‌های اجتماعی اشاره کرد که ندیده و نشناخته بر سر جوی که به‌راه‌افتاده پای صندوق‌ها می‌رویم و به کسانی که نمی‌شناسیم رأی می‌دهیم یا در جنبش‌ها و کنش‌هایی شرکت می‌کنیم که نه‌تنها هیچ باوری به آن‌ها نداریم، حتی خط‌قرمزهای آن‌ها را هم رعایت نمی‌کنیم؛ مثل حمایت از حیوانات، گیاه‌خواری و نمونه‌های دیگر. سوال اصلی این است که آیا می‌توان این‌ها را نمونه جوزدگی تلقی کرد و آیا می‌توان گفت فلان جامعه یا فلان ملت، کلا جامعه و ملتی جوگیر هستند؟

اگر می‌خواهیم منطقی و علمی صحبت کنیم و نظر بدهیم، پس اول باید ببینیم طبق شواهد در یک جامعه جوزدگی وجود دارد یا نه و اگر طبق شواهد (که شما به بعضی از آن‌ها اشاره کردید) متوجه شدیم که هست، باید پی‌جویی کنیم که چرا هست. من جوزدگی یا هر نوع صفتی از این دست را خصلتی ذات‌باورانه برای جامعه x یا y نمی‌دانم. من هم با شما موافق هستم و قبول دارم این‌گونه‌ مسائل در جامعه کنونی ما مشاهده می‌شوند، اما این مسائل علت و ریشه‌هایی دارند که باید به‌شکل دقیق تبیین و بررسی شوند. رابطه‌هایی منطقی وجود دارند که ما به‌واسطه آن‌ها می‌توانیم به چرایی موضوع بپردازیم؛ مثل این‌که چرا جوزدگی در جامعه الف زیاد و در جامعه ب کم دیده می‌شود؟ چرا یک جامعه می‌تواند از عهده جوزدگی توده‌ها بهتر بربیاید و یک جامعه نمی‌تواند؟
یکی از علل زمینه‌های جوزدگی در جامعه، ضعیف‌بودن خود جامعه است. جامعه ضعیف یعنی جامعه‌ای که قدش کوتاه و نحیف است و توسعه پیدا نکرده و نهادهای اجتماعی و ساختارهایش به بلوغ نرسیده است. یکی از دلایل آن می‌تواند بزرگ‌شدن قد دولت باشد که جلوی رشد و توسعه جامعه را گرفته و مجال را برای آن تنگ کرده است که این جریان هم ریشه‌های تاریخی دارد. جامعه ضعیف جامعه‌ای است که مولد نیست. جامعه‌ هرچه کمتر مولد باشد، مسائلی چون لمپنیسم و جوزدگی در آن بیشتر دیده می‌شود. جامعه مولد جامعه‌ای است که به‌واسطه داشتن تولید و خلاقیت، قدرت عقلانیت بیشتری دارد.
جامعه ایران جامعه‌ای نسبتا نامنظمی است؛ یعنی تغییرات منظم و پایداری ندارد. فقدان پایداری کافی و ضعف بنیه‌های مدنی، اقتصادی، اجتماعی، محلی و بنیه‌های مستقل از قدرت و دولت، مهم‌ترین عامل بروز انفعال است. جوزدگی نمونه‌ای از انفعال اجتماعی است در مقابل جامعه فعال.
جامعه‌ای که طبقه متوسط آن ضعیف باشد بیشتر مستعد انفعال و جوزدگی است. متاسفانه طبقه متوسط در ایران ضعیف بود و در سال‌های اخیر ضعیف‌تر هم شده است.
منظور از ضعیف‌بودن جامعه در این‌جا دقیقا چیست؟
ضعیفی به ضعف در قدرت تحرک، خلاقیت، استقلال و ابتکار عمل است که در طبقه متوسط یک جامعه نمود پیدا می‌کند. طبقه متوسط (middle class) در جامعه ایرانی نسبت‌به گذشته ضعیف‌تر هم شده است. طبقه متوسط به طبقه‌ای از جامعه می‌گویند که پایگاه اجتماعی بالا، درآمد نسبتا خوب، تحصیلات کافی، دسترسی به رسانه و ارتباطات گسترده و سبک زندگی خلاق‌تری دارد.
این طبقه زمانی قوی است که قدرت تحرک بالا داشته باشد. از یک طبقه متوسط قوی و چالاک است که انتظار می‌رود روی پای خودش بایستد و کمتر جوگیر شود و از قضایا تحلیل خودش را ارائه بدهد؛ مثلا وقتی من به شما می‌گویم فلان امر اتفاق افتاده، شما طبق سرشت طبقاتی، ویژگی‌های سبک زندگی و تحصیلات خودتان، ابتدا شنیده‌تان را تحلیل می‌کنید. ویژگی‌های فکری، اطلاعات و آگاهی‌هایتان به شما اجازه نمی‌دهند همین‌جوری چیزی را قبول کنید. متاسفانه طبقه متوسط در ایران معاصر بیشتر «دولت‌ساخته» و وابسته به دولت نفتی، ارتش و آموزش‌وپرورش دولتی بود؛ درنتیجه، ویژگی‌های طبقه متوسط کلاسیکی که در دنیا وجود دارد در ایران چندان کافی دیده نمی‌شود و درنتیجه، ضعیف‌تر است و خودساخته و روی پاهای خودش نیست.
وقتی نهادهای مدنی در جامعه‌ای ضعیف است، احتمال جوزدگی در آن جامعه بیشتر است؛ چون در نهادهای مدنی فرصت برای اندیشیدن بیشتر، گفت‌وگو بر سر مسائل، شک‌کردن، پرس‌و‌جوکردن و دید کنجکاوانه وجود دارد. از سوی دیگر، وجود نهادهای مدنی رقابت به‌وجود می‌آورد. وقتی نهادهای مدنی متکثر وجود دارد، این کثرت میل به تعادل‌یابی مجدد را دامن می‌زند. مردم عادت می‌کنند بین دیدگاه‌ها و سلایق مختلف هم‌سنجی و مصلحت‌سنجی کنند و بعد تصمیم بگیرند. کثرت با خود گفت‌وگو ایجاد می‌کند. گفت‌وگو امکان اندیشیدن، تردیدکردن و یافتن تعادل مجدد و مکرر را همراه دارد، اما وقتی نهادهای مدنی در جامعه ضعیف باشند، جامعه به‌سمت تودگی مایل می‌شود. توده یا جماعتی که به‌راحتی با موج‌ها همراه می‌شوند. مشکل این‌جاست که از موج‌های ایجادشده هم به‌راحتی می‌شود سوءاستفاده کرد؛ مثلا دیده و می‌بینیم چگونه یک رجل سیاسی به‌راحتی سوار بر این موج‌ها می‌شود و از آن‌ها سوءاستفاده می‌کند.
مسئله مؤثر بعدی فرایند تفکیک اجتماعی است. تفکیک اجتماعی در جوامعی وجود دارد که نهادهای مختلف برحسب تخصص در آن به وجود می‌آیند و هر نهادی کارهای تخصصی خودش را انجام می‌دهد؛ مثلا در جوامع سنتی تخصص‌گرایی کمتر است و هرکسی و گروهی چندین کار را به‌صورت غیرتخصصی به‌عهده می‌گیرد، اما در جوامع جدید هر نهادی براساس تخصصی به وجود می‌آید و کار تخصصی خودش را به‌عهده دارد. به این جریان تفکیک اجتماعی (Social differentiation) می‌گوییم. تفکیک‌یافتگی اجتماعی رابطه معکوسی با تلقین‌پذیری اجتماعی دارد. وقتی در جامعه تفکیک اجتماعی وجود داشته و هر نهادی کارکردهای خاص خودش را دارد، موضوعات به‌صورت تخصصی‌تر مطرح می‌شوند و تلقین‌پذیری کم است و جوگیرشدن کاهش می‌یابد.
دورکیم بحثی درباره توسعه جامعه دارد و معتقد است جامعه برای توسعه از همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیکی گذر می‌کند. به گفته او، جامعه‌ای که هنوز توسعه پیدا نکرده همبستگی مکانیکی دارد که براساس همانندی است؛ یعنی چون فلانی این را می‌گوید من هم می‌گویم و چون من می‌گویم تو هم می‌گویی؛ چون اصل بر همانندی مکانیکی است. فلانی این‌طور رفتار می‌کند، پس من هم این‌طور رفتار می‌کنم. در این جوامع تقلید نقش مؤثرتری دارد. چنانکه مولوی می‌گوید:
چون ز تلی برجهد یک گوسفند
گله‌گله گوسفندان برجهند
یا
مر مرا تقلیدشان بر باد داد
ای دوصد لعنت بر این تقلید باد
اما وقتی جامعه به‌سمت همبستگی ارگانیک پیش می‌رود، همبستگی به ‌نوع دیگری به وجود می‌آید؛ مثلا من دیدگاه خاص خودم را دارم و شما هم دیدگاه خاص خودتان را، یعنی تمایز وجود دارد و من می‌توانم با شما بر سر موضوعاتی توافق کنم و تا حدی هم اختلاف داشته باشم. تمایز ضد جوزدگی است. فردی که اطلاعات زیادی دارد، روی پای خودش ایستاده و متکی به حرفه و تخصصش است؛ او لزوما همانند ما فکر و عمل نمی‌کند، بلکه می‌خواهد با بقیه تمایز داشته باشد و متمایز عمل می‌کند، ویژه و خاص خودش اگر هم توافق می‌کند عقلایی است.
مثل دیگری عمل‌کردن از بی‌تفاوتی می‌آید یا از تقلید از سر تنبلی؟
یکی از ویژگی‌های مهم جامعه ایرانی متاسفانه نوسان ذره‌وارگی و توده‌وارگی بود. جامعه ایرانی ویژگی سینوسی داشت و گاهی مردم ذره‌وار می‌شدند و به لاک خود فرومی‌رفتند. در این حالت هرکسی دغدغه معیشت خودش را دارد، هوا سرد و سرها در گریبان است. هرکس به‌دنبال درد خویش است تا گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. در این حالت دیگر کسی به فکر مسائل و مشکلات اجتماعی عمومی و مصلحت عمومی نیست و دغدغه شخصی خودش را دارد. نقطه مقابل آن در سینوس رفتاری جامعه ما، توده‌وارگی است؛ یعنی زمانی‌که همه به توده تبدیل می‌شوند، جماعتی که یکسان فکر کرده، یکسان حرف می‌زنند و یکسان عمل می‌کنند.
گوستاو لوبون، فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی، کتابی دارد با نام «جماعت یا انبوه خلق». در این کتاب می‌کوشد توضیح بدهد چگونه جماعت توده می‌تواند مستعد حماقت و بلاهت باشد، وقتی فرد تنهاست احتمال بیشتری برای تعقل و فکرکردن دارد، اما وقتی در جماعت توده منحل می‌شود، اضمحلال پیدا می‌کند و کارهایی می‌کند که اگر تنها بود نمی‌کرد.
به‌طور کلی، فردی که تنهاست بیشتر تردید کرده، درنتیجه بیشتر فکر می‌کند، ولی وقتی در جماعتی توده و انبوه انحلال می‌یابد، آن جماعت هر کاری می‌کند او هم بدون فکر و از روی تقلید آن کار را انجام می‌دهد؛ از این رو جماعت استعداد حماقت و بلاهت را بیشتر در خود دارد، مگر این‌که به‌صورت توده نباشد، بلکه با سازمان‌یابی درون‌زا شکل بگیرد و در آن گفت‌وگو باشد.
علت دیگری که جامعه ایران را مستعد جوزدگی و جوگیرشدن کرده است، وجود مناسبات زیاد حامی‌پروری در ایران است. افرادی سرور، سالار و سرکرده و بقیه سرسپرده و نوچه آن‌ها می‌شوند. اصل بر پیروی یا تمرد است. جامعه ایران در گذشته معمولا به‌صورت حامی‌پرور پیش می‌رفت و همیشه عده‌ای بودند که گروه‌های پیرو برای خود فراهم می‌کردند؛ مانند لوتی‌ها و داش‌مشتی‌ها که همیشه نوچه‌هایی اطراف خود داشتند (البته این وقتی بود که جوانمردی و فتوت ایرانی نیز لطمه می‌دید و بر اثر دشواری شرایط بدکارکرد می‌شد). به‌هرحال، در جامعه‌ای که مناسبات حامی‌پروری رواج داشته باشد، بیشتر مستعد جوزدگی است.
حکومت‌سالاری یکی دیگر از خصایصی است که جامعه ایران را مستعد جوزدگی کرده است. در ایران استبداد ریشه‌های بسیار دیرینه‌ای دارد که موجب شده است حکومت متولی حقیقت شود؛ یعنی حکومت است که باید بگوید حقیقت چیست و محتوای فرهنگ چه باید باشد و این نیز منشأ بزرگ جوسازی‌ها در جامعه می‌شد.
درواقع، این دو گزینه اخیر را که اشاره کرده‌اید می‌توان عامل مهمی برای تنبلی مردم در اندیشیدن محسوب کرد؟ یعنی آن‌ها عادت کرده‌اند هر آن‌چه  را حامی کوچک یا حامی بزرگتر - که همان حکومت است- می‌گوید بدون زحمت‌دادن به خود بپذیرند؟
مردمی که نتوانسته‌اند تمرین کنند تا خودشان مستقلا بیندیشند، خودشان جست‌وجوی حقیقت کرده و در پی حقیقت بدوند، منتظر می‌شوند کسی بر اثر دشواری شرایط برایشان تقریر کند.
علت دیگری که من به‌شدت بر آن تاکید دارم آموزش‌وپرورش غیرعقلانی ماست. آموزش‌و‌پرورش ما اساسا نمی‌خواهد موجود عقلانی پرورش دهد، بلکه بیشتر می‌خواهد با هیجانات و احساسات افراد را تربیت کند و کمتر آن‌ها را به‌سمت شکاکی، تحلیلگری و عقلانیت سوق ‌دهد.
من به‌عنوان فردی که در این حوزه تا حدی کار  و شواهد میدانی تهیه ‌کرده‌ام تاکید دارم که آموزش‌وپرورش ایران به‌ویژه در چند دهه اخیر نه به‌درستی احساسات و تخیلات خلاق و صورخیال بچه‌ها را تعالی می‌دهد و نه تحلیل عقلی آن‌ها را. آموزش‌وپرورش نمی‌تواند بچه‌ها را عقلانی پرورش دهد؛ بچه‌هایی که سوال بپرسند، بررسی و تحلیل کنند یا از پس تبیین منطقی و تحلیل عقلانی بربیایند. وقتی آموزش‌وپرورش تعلیم و تربیت عقلانی نداشته باشد، رشد تحریک‌پذیری هیجانی منفی در جامعه به‌وجود می‌آید. وقتی جامعه قدرت عقلانی ندارد تحریک‌پذیر است. تعریف تخصصی جوزدگی به‌نوعی تحریک‌پذیری هیجانی بالا می‌شود. کسانی که زود عصبانی شده، زود واکنش نشان می‌دهند و زود واله و شیدا و زود متنفر می‌شوند؛ این‌ها همان کسانی هستند که می‌گوییم تحریک‌پذیری هیجانی بالایی دارند. علت دیگر وجود جوزدگی، ضعف در تمرین گفت‌وگو و توافق عقلایی است. ناتوانی در سازش، گفت‌وگو و چانه‌زنی سبب می‌شود مردم تابعی از جوهایی می‌شوند که عده‌ای برایشان می‌سازند.
نکته مهمی که همین‌جا باید به آن اشاره کرد همین قابل گفت‌وگو نبودن انسان‌هایی است که از سر جوزدگی کاری را انجام می‌دهند یا جوگیر هستند.
وقتی گفت‌وگو باشد کاری عقلانی صورت می‌گیرد پس فعل برآمده از آن‌هم عقلانی‌تر است؛ مثل این‌که من و شما در چیزی اختلاف داریم، اما با گفت‌وگوکردن در یک حد وسطی با هم توافق می‌کنیم. میل به‌ طرف‌های افراط و تفریط زمانی وجود دارد که امکان گفت‌وگوی منظم و قاعده‌مند مهیا نیست. به‌طورکلی می‌توانم بگویم ضعف عقلانیت اجتماعی، آزادی وجدان فردی را ویران می‌کند. به نظرم، تعبیر عمیق‌تر جامعه جوزده ‌این است که آزادی وجدان فردی به نهایت ضعف خودش رسیده باشد. من چون خلأ هویت و نوعی تهی‌بودن ذاتی دارم، درنتیجه مرتب می‌خواهم از طریق این جوها برای خودم هویت کسب کنم، اما اگر اجازه بدهند وجدان آزاد فردی من توسعه پیدا کند، دیگر به‌راحتی تحت‌تاثیر جو قرار نمی‌گیرم و روی پای خودم ایستاده‌ام و برای خود کسی هستم و فکری استدلالی، شواهدی، منطقی و تمایزی دارم.
ناجی‌گرایی نشانه دیگری در تاریخ ماست که معمولا از جوزدگی‌ها بر‌خاسته است؛ این‌که فردی می‌آمد و می‌گفت من ناجی هستم و همه دنبال آن راه می‌افتادند. یکی دیگر از علل جوزدگی‌ها این بود که مفعولیت فکری ما بیش از فاعلیت آن بود. کسی که خودش نقش فاعل شناسایی دارد کمتر جوگیر می‌شود، اما شخص دچار مفعولیت فکری به‌دنبال این است که کسی فکر کند و او دنبال آن برود. شبکه‌های اجتماعی چنانکه اشاره کردید، زمینه‌ مستعدی برای بروز این ضعف‌ شده است، وگرنه خود اینترنت که لزوما وسیله‌ای برای جوزدگی نیست، اتفاقا می‌تواند وسیله آگاهی، رهایی، مشارکت و عقلانیت باشد.
یعنی شبکه‌های اجتماعی خود لزوما عاملی بر این جوزدگی نیستند، بلکه سبب می‌شوند این جوزدگی بهتر خود را نشان دهد؟
مشکلات و ضعف برآمده از زمینه‌های تاریخی، اجتماعی، مدنی و فرهنگی ماست که در شبکه‌های اجتماعی مجازی مقیاس بزرگتری به خود می‌گیرند، اما دلیل دیگر بر جوزدگی جامعه کیش‌شخصیت است. کسی می‌میرد یا چنین و چنان می‌شود درباره آن واکنش شدید له یا علیه داریم؛ یا نفرت یا عشق شدید. درحالی‌که در خود جامعه آن شخص، تا این حد جو مثبت و منفی را شاهد نیستیم و این فرق توسعه‌نیافتگی و توسعه‌یافتگی ارکان جامعه است.
نکته مهمی که باید به آن اشاره کنم این است که متاسفانه سرزمین ما معمولا لگدمال موج‌سواران و قبرستان پیاده‌نظام‌ها بود؛ یعنی مردمانی که همیشه بر آن‌ها موج‌سواری می‌شده است. فردی از طایفه‌ای بلند می‌شد و کسانی را تحریک کرده جمع می‌کرد و پیاده‌نظامی را با خود همراه و همه را به کشتن می‌داد. روزی برایش هورا می‌کشیدند و روزی نفرینش می‌کردند. جامعه ما پیاده‌نظام سیاست‌های فرقه‌ای، سیاست‌های طایفه‌ای و سیاست‌های مذهبی است و کسانی با هم می‌جنگیدند که یکدیگر را نمی‌شناختند، اما برای کسانی می‌جنگیدند که یکدیگر را به‌خوبی می‌شناختند. متاسفانه این نگون‌بخت مردمان بودند که مرغ شادی و عزای‌شان می‌شدند.
جوزدگی یک جامعه تا چه اندازه با فرهنگ و توسعه فرهنگی ارتباط دارد؟
شوارتز چنانکه در کتاب «ما ایرانیان» مشروحا آورده‌ام، تفاوت‌های فرهنگی جوامع را بررسی کرده‌ است. او می‌گوید جوامع از لحاظ فرهنگی ویژگی‌هایی دارند. یکی از این ویژگی‌ها خودگردانی فردی (autonomy) است؛ یعنی فرد خودش تصمیم می‌گیرد مثلا امروز چه بخورد، کجا برود، چگونه وقتش را بگذراند و... در مقابل آن، ویژگی ادغام‌گرایی فردی است؛ یعنی افراد میل دارند در جوی، سازمانی، ایدئولوژی یا هویت توده‌وار ادغام شوند. ایدئولوژی‌هایی که معمولا مشتقات سیاست و منفعت بودند.
شوارتز در نقشه فرهنگی‌اش سعی می‌کند توضیح بدهد در کدام جوامع و کشورها ادغام‌گرایی فردی بالاست و در کدام خودگردانی فردی. قطعا جوزدگی در جوامعی که میل به ادغام‌گرایی فردی دارند می‌تواند بیشتر رخ بدهد. در جوامعی که خودگردانی فردی بالاست، عقلانیت و وجدان فردی نیز بالاتر است.
ویژگی دیگری که شوارتز در بحث تفاوت‌های فرهنگی مطرح می‌کند این است که در بعضی جوامع فرهنگ سلسله‌مراتبی، ولی در بعضی دیگر برابری وجود دارد. ویژگی دیگر تفاوت بین خودبیانگری و همنوایی است. در فرهنگ خودبیانگر، بیشتر افراد یک جامعه میل دارند دیدگاه و پرسش خود را داشته باشند، اما در فرهنگ همنوایی اگر با ادغام‌گرایی ترکیب شود، افراد میل دارند با موج و مُدی خودشان را همراه کنند. ممکن است کسی سبک زندگی خاص خودش را با خودبیانگری و خودگردانی انتخاب کرده باشد، فرد خودبیانگر این سبک را با اراده و از تحلیل و عقلانیت خود در پیش می‌گیرد، ولی فردی که ادغام‌گراست این سبک را با تقلید از نوعی مد یا فشن کسب کرده است. جامعه‌ای که طبق تحقیقات در آن خودگردانی فردی، ضعیف است و به‌جایش ادغام‌گرایی بالا و سلسله‌مراتبی است احتمال جوزدگی هم بالاست.
مطالعات «گلوب» را نیز در آن کتاب آورده‌ام و امسال خودم نیز با یکی از بهترین همکاران علمی‌ام پیمایشی ملی در ایران انجام دادیم. «گلوب» یک پیمایش جهانی است که ملت‌ها را ازلحاظ فرهنگی با هم مقایسه کرده است. در این تحقیقات، این‌گونه به دست آمده که در ایران جمع‌گرایی درون‌گروهی بالاست. جمع‌گرایی درون‌گروهی غیر‌از «جمع‌گرایی‌ نهادی» است. طبق شواهد، جمع‌گرایی درون‌گروهی ما متاسفانه کمتر به‌صورت کار تیمی بود، بلکه ما را مستعد تعصب درون‌گروهی، میان‌گروهی، حامی‌پروری و جوزدگی می‌کرد. من به این می‌گوییم «تاثیر توده» (mass effect)؛ یعنی وقتی توده چیزی را می‌گوید یا انجام می‌دهد، من هم تحت‌تاثیر یک توده و گروه قرار می‌گیرم؛ مثل عکس‌های پروفایل یکسان، مثل تجمع برای مرگ یک نفر، مثل اظهارنظر از سر بی‌فکری درباره یک موضوع؛ مثل رأی‌دادن سریع براثر یک حرف، مثل خودکشی براثر فضا و جو روز که همه بر اثر همین آثار توده است.
موارد متعددی به‌عنوان علل گرایش به جوزدگی در جامعه ایران ذکر شد، اما نکته مهم‌تر در این‌باره ارائه راه‌حل است. راه‌حل‌های قابل اجرا در موارد ذکرشده چیست؟
یکی از راه‌حل‌های ممکن این است که به بلوغ اجتماعی کمک کنیم تا جامعه از صغارت دربیاید. جامعه باید قد بکشد و رشد و توسعه پیدا کند. من باز تاکید می‌کنم جامعه ما ذاتا جوزده نیست؛ مثلا آلمان هم در دوره نازی‌ها جوزدگی داشته‌، در ایتالیا در دوره فاشیسم جوزدگی وجود داشت، در فرانسه در دوره جمهوری اول و دوم و ژاکوبن‌ها و انقلابیون افراطی همگی به‌شدت همراه با جوزدگی و لمپنیسم بوده است. در آمریکا نیز در دوره بوش پسر، حمله به عراق به‌دلیل جوزدگی بود و چه بلایی بر سر جامعه جهانی و منطقه آورد که هنوز ادامه دارد، ترامپیسم خود بدترین شکل جوسازی و جوگیری است، اما نکته مهم این است که آن‌ها اگر دچار چنین آسیب‌هایی می‌شوند در برابر آن مصونیت‌هایی زیرساختی، مدنی، عقلانی و عمومی دارند؛ مثل کسی که بدنش مصونیت دارد، وقتی هم دچار ویروس می‌شود بیماری‌اش یک هفته طول می‌کشد؛ در مقابل کسی که چنین مصونیتی را ندارد و با همان ویروس مریضی‌اش یک سال طول می‌کشد و ممکن است آن‌قدر ضعیف شود که درنهایت بمیرد. این جریان در یک جامعه بسته به میزان توسعه‌یافتگی و قدرت مدنی و عقلانی آن است.
از سوی دیگر، هرگز نباید جوزدگی را تقلیل روان‌شناسی کرد. جوزدگی یک امر خصوصی نیست. جوزدگی به‌شکل اجتماعی ساخته می‌شود و یک امر اجتماعی است، فقط مسئله روان‌شناختی نیست. به جوزدگی فقط نباید از منظر روان‌شناسی یا حتی معرفت‌شناسی نگاه کرد.
راه‌حل عمده و اساسی که به ذهن من می‌رسد «سازمان‌یابی اجتماعی مدنی و درون‌زا» است. جامعه‌ای جوزده می‌شود که توده است و سازمان‌یابی محلی، مدنی، صنفی، حرفه‌ای و ان‌جی‌اویی پیدا نکرده است.
در ایران اگر سراغ نهادهای مدنی و صنفی بروید می‌بینید هم تعدادشان و هم اعضای فعال آن‌ها اندک است. اگر تعداد نهادها زیاد شود، سازمان‌یابی اجتماعی درون‌زا قوی می‌شود؛ هرچه سازمان‌یابی اجتماعی قوی شود، میزان جوزدگی کم می‌شود؛ چون جامعه دیگر سازمان ‌یافته و از حالت توده‌واری بیرون آمده است.
فرد در نهادهای مدنی گفت‌وگو و بحث می‌کند، برای گفت‌وگوکردن مجبور است فکر کند و این یعنی رشد عقلانیت. رشد عقلانیت رشد تشخص و وجدان فردی را هم به دنبال دارد که همگی در کاهش میزان جوزدگی بسیار مؤثر هستند. از سوی دیگر، با رشد نهادها دولت کوچک‌تر می‌شود، جامعه منفعل به جامعه‌ای فعال تبدیل و تفکیک اجتماعی هم زیاد می‌شود که نتیجه آن رشد قدرت هویت فردی است؛ مثلا اگر جَوی به وجود می‌آید یا حرفی زده می‌شود یا موجی به راه می‌افتد، شما در گروه‌های صنفی یا نهادهایی که در آن‌ها عضویت دارید درباره موضوع به گفت‌وگو می‌پردازید، این یعنی دیگر به‌راحتی آن حرف یا موج را نمی‌پذیرید. مشورت، گفت‌وگو و توافق بهترین دستاوردهای عضویت در نهاد و فعالیت‌های صنفی است.
راه‌حل دیگر تقویت کثرت منظم در جامعه است. هرقدر در جامعه کثرت منظم و قاعده‌مند زیاد باشد - مثل کثرت دیدگاه، آرا یا نظرات- بیشتر به تعادل‌یابی مجدد عقلایی عادت می‌کنیم و مجبوریم با تردید و فکرکردن درباره آرا و نظرات متنوع دیدگاه خود را بیابیم و این استعداد جوزدگی ما را بسیار کاهش می‌دهد؛ از این رو جامعه به‌جایی که دوقطبی شود، به توازن در قدرت‌ها می‌رسد.
من همیشه گفته‌ام و می‌گویم نهادهای مدنی حوضچه‌های آرامش هستند. افراد وقتی به این نهادها می‌روند با گفت‌وگو و معاشرت با دیگر اعضای گروه‌ به تخلیه انرژی خود می‌پردازند. یکی از راه‌حل‌های کاهش جوزدگی در جامعه امکانی است که باید برای جوانان فراهم شود که در اوقات فراغت بتوانند به تخلیه خلاق انرژی بپردازند. افرادی که به‌درستی تخلیه انرژی می‌کنند عقلانی‌تر هستند. وقتی کمبودهای تثبیت‌شده تخلیه انرژی برای جوانان وجود داشته باشد و نتوانند به‌اندازه کافی تخلیه انرژی به‌صورت مثبت و سازنده و معقول داشته و این کمبود در ذهن و روان آن‌ها تثبیت شود، همیشه تخلیه انرژی واکنشی و منفی نشان می‌دهند؛ مثلا بچه‌هایی که همیشه در فقر به سر برده‌ و غذای کافی برای سیرشدن نداشته‌اند، گرسنگی تثبیت‌شده دارند؛ یعنی همیشه گرسنه بوده و هیچ‌گاه سیر نمی‌شوند و در ذهن‌شان این‌گونه تثبیت شده که همیشه گرسنه هستند. تخلیه انرژی هم وقتی به یک کمبود تثبیت‌شده تبدیل شود، فرد دائما به‌دنبال رفع این کمبود تثبیت‌شده است که دم‌دستی‌ترین راه تخلیه آن هم همراه‌شدن با جوهای موجود در جامعه است.
نکته مهم دیگر بحث اقتصاد عقلانی است. هرچه از اقتصاد رانتی و نفتی فاصله بگیریم و به‌سمت اقتصاد عقلانی پیش برویم، زمینه لمپنیسم و جوسازی و جوگیری کم است و اختلال در خرد جمعی هم کمتر می‌شود.
من جوزدگی را در کل حاصل اختلال در سیناپس‌های خرد جمعی می‌بینم. در مغز ما ابتدا امکان رسانش پیام و بعد پردازش آن وجود دارد. اگر رسانش پیام اتفاق بیفتد، اما پردازش اتفاق نیفتد، جوزدگی رخ می‌دهد.
این همان پذیرش بی‌چون‌وچرای هر چیزی از سر تنبلی برای فکرکردن به آن است؟
فقط می‌پذیریم و فکر نمی‌کنیم. چنانکه می‌بینید دائما می‌گوییم «میگن فلان شده» یا «میگن قراره فلان بشه» روی موضوع و اطلاعاتی که دریافت می‌کنیم فکر نمی‌کنیم؛ این یعنی اختلال در سیناپس‌ها. عقلانیت اجتماعی زمانی است که رسانش با پردازش هم‌زمان باشد؛ یعنی هرچه در جامعه گفته می‌شود، افراد آن را پردازش می‌کنند.
حال اگر رسانش در جامعه متمرکز شود و خبرها به‌شکل متمرکز به شما برسد، ولی شما در پردازش تاخیر دارید، یکباره آبشاری از اطلاعات بر سرتان فرود می‌آید و شما نه توانایی و نه فرصت پردازش آن‌ها را دارید، اما اگر رسانش نامتمرکز شود یعنی اطلاعات متنوعی از یک موضوع به دست شما برسد، اخبار تایید و تکذیب و موافق و مخالف را با هم دریافت کنید، امکان اظهارنظر و بیان دیدگاه‌های مختلف وجود دارد؛ در چنین شرایطی چون ذهن تحت‌تاثیر رسانش‌های مختلف قرار دارد، قدرت پردازش فرد هم فعال می‌شود، وجود اختلاف آرا که به‌صورت منظم و قانونمند ابراز می‌شود همه را به مقایسه، محاسبه، تردید و تعقل سوق می‌دهد و دیگر فرد به‌راحتی تحت تاثیر جوی قرار نخواهد گرفت. همه این اقدامات سبب می‌شوند هوش هیجانی جامعه بالا برود. همه جوامع دارای ذخایر هیجانی هستند، ولی هوش هیجانی هم لازم دارند و اگر جامعه‌ای جوزده می‌شود یعنی هوش هیجانی ضعیفی دارد. مدیریت کامیابی‌ها، لذت‌ها، هیجان‌ها و چک‌کردن استدلال‌ها برای مردمان یک جامعه همگی با کمک هوش عقلانی و هیجانی اتفاق می‌افتد. تقویت هوش هیجانی و عقلانی هم در یک جامعه از بالا و با کلاس گذاشتن اتفاق نمی‌افتد، بلکه باید به جامعه اجازه داد تمرین منظم و قانونمند سازمان‌یابی درون‌زای مدنی کند، نهادهای همسایه‌ای، محله‌ای، مردم‌نهادی، غیردولتی، صنفی، حرفه‌ای تشکیل بدهد و عمل و مشارکت اجتماعی منظم و پی‌درپی و حل مسئله کند، گفت‌وگو و خردورزی جمعی کرده و قوای عقلانی و هوش هیجانی خود را تقویت کند و در این اثنا، وجدان‌های فردی بیدارتر و چالاک‌تر می‌شوند. راه دیگر این است که آموزش‌وپرورش، با استقلال حرفه‌ای مدارس و به دست معلمان و مربیان شایسته، به‌سمت تعلیم و تربیت عقلانی فرزندان حرکت کند، معلمانی مبتکر و نوآور و مدیرانی متخصص، مجرب و شایسته که با مشارکت محله‌ها و خانواده‌ها و نه گوش به چشم دیوانسالاری‌های حکومتی کار کنند و بچه‌ها را با تفکر منطقی و قدرت تحلیل و پرسشگری و عادت به گفت‌وگوی منظم و عقلانی و میل به تعادل‌یابی مجدد و حل مسئله و مدیریت هیجانات بار بیاورند. راه دیگر این است که رسانه‌ها و مطبوعات غیر‌دولتی متکثر و مستقلی بتوانند فعالیت قانونمند آزاد داشته باشند و در جامعه واقعا متفکران و منتقدان قوی و مستقلی حتما خواهند بود که به موج‌سواری نیازی ندارند که بتوانند آزادانه نقدها، پرسش‌ها و روشنگری‌های خود را انجام بدهند و گاهی حرف‌های متفاوت و تازه و تلخ بزنند، نه به پسند قدرت و نه به پسند عوام جماعت. ما به جامعه فعال و حکومت کارآمد و پاسخگو نیاز داریم.

هیچ نظری موجود نیست: